چند روزی را مهمان دوست عزیزی هستم. شبها به گفتگو می نشینیم و از هر دری صحبت می کنیم. صحبت از وبلاگ داشتن و نوشتن در آن بود. برایش از نوشتن در وبلاگم گفتم و اینکه چه بسیار حرفهایی را که جرات اظهار عمومی اش را ندارم. نمی دانم اسمش را ترس از قضاوت عمومی بگذارم یا مطمئن نبودن از اعتقاد به همه آن حرفها. در مقیاس وسیع تر دیدم که خودم هم کم نسبت به بقیه بد عمل نمی کنم. این حرفها باعث شد تا فکر کنم که چقدر به بقیه فرصت ابراز عقیده آزاد می دهم. چقدر بقیه راحتند تا از اینکه چه فکر می کنند و چطور در زندگی عمل می کنند برایم بگویند احساس راحتی می کنند؟ جواب سوالهایم احتمالا چندان برایم قابل قبول نیست. یاد نامه مولا علی به مالک افتادم. رفتم و دوباره نامه را خواندم. از خدا خواستم تا هدایتم کند تا زمینه تحمل بیشتر دیگران برایم به وجود آید و انشاالله که این به همه ما تعمیم پیدا کند و همدیگر را با هر اعتقاد و روش زندگی بپذیریم. متن قسمتی از نامه مربوط به این حرفها را اینجا می آورم برای یادآوری.
«...برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن که در آن فارغ از هر کاری به آنان پردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضر توانند شد و، برای خدایی که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمای تا سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بیهراس و بیلکنت زبان سخن خویش بگوید. که من از رسول الله(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که میگفت: پاک و آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی دست بستاند. پس تحمل نمای، درشتگویی یا عجز آنها را در سخن گفتن. و تنگ حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداوند درهای رحمتش را به روی تو بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید...»
کاشکی حتی یه ذره از وجود علی (ع) رو بعضی از به ظاهر بزرگان داشتند !!
خیلی خوب بود...