بانوی خوبم
این روزها با مشغله های روزانه هر دو و مسئولیت علی که بیشتر گردن توست، کمتر فرصت در آغوش گرفتن و نوازش کردنت نصیبم می شود اما در همان فرصتهای محدود نوازش کردنت، تغییر محسوسی که می بینم شانه های خیس توست که جای شیرین کاری های علی است. حالا من و علی باید برای شانه تو رقابت کنیم. هر دو برای آرام شدن. چقدر تو بی نظیری!
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم...
بهزاد جون
چقدر خوبه که تو این حمایت ها و دوست داشتن های صمیمی را با همه به اشتراک میگذاری و یاد میدی و به یاد میآری . و خلاصه عالیه و......ایول
بهزاد عزیزم
ممنون از این همه ابراز احساس سرشار و پاک :-) شانههای خیس این روزها بخش جدید زندگی هردو ماست و خدا رو شکر که بسیار هم لذت بخشه :-) امید که شانههایمان همیشه آماده باشند برای همدیگر...